آیسا حکمت
به گزارش روابط عمومی مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری، نمایشگاهی از آثار نقاشیِ جمشید حقیقتشناس با عنوان «کلاغ سفید» روز جمعه نوزدهم اردیبهشت ماه در گالری طراحان آزاد گشایش یافته است.
به همین بهانه یادداشتی از آیسا حکمت را درباره این نمایشگاه می خوانیم:
«نخست یک سوم این زمین را آفرید سخت چون سنگ.سپس یک سوم این زمین را از گَرد آفرید».
طبقه بندی در آثار جمشید حقیقتشناس به شکل تأویل گونه ای مرزهای زیستی و تاریخی را در نوردیده است.
کادر بندی گزاره ای است که ناملموس اما هست.
هست بودگی از آن رو که سعی ناخودآگاه نقاش را به امری دیدنی تبدیل کند.
طعم دار بودن فضای نقاشی از دیگر ویژگی های اینگونه آثار است.
همه چیز در هاله ای از سکوت در نقطه ای آغازین است و تنها حرکتی یا ردی یا تکه ای ازمشاهده شده است که چون نگاره ای در لبه تصاویر، رخ می نماید و بیننده را به غور می کشاند.
«سه دیگر یک سوم این زمین را نرم چون گل فراز آفرید».
گیاهان روییده و گل های آنالیز شده چسبیده به کادر روح سنت های تصویری را تداعی گرند، نقش مایه هاو روییدنی های دوره سلجوقی حدود قرن پنجم در به عنوان مثال ورقه و گلشاه که ویژگی های هنر پیشامغولی ایران را بیان گر است.
از طرفی رنگ و لعاب خاک و زمین، ذات طبیعت به مثابه فرش زیستی را باز تاب می دهد. خاک، باد، آب، آتش اما با سکوت و طمانینه و خالی از هیاهوی بسیار برای هیچ . آثار چنان معاصرند که نه تنها گرانیگاه خود را بر محور سنت و گذشته استوار می سازند بلکه به مهمترین اصل معاصریت نیز جامه عمل می پوشد: تکثر،فردیت و شناخت دقیق آنچه رخ داده است.
لت های نقاشی گرچه رَشنی است که روز شمار، روان را داد می دهد و ترازویی که تقویم را ورق می زند اما بر شانه های این ترازو رشته کوهی ست که انسان، گیاه، حیوان، پرنده، حروف، عدد و ارقام در قاب زمان سوژه و ابژه را به دامان قلاب نگاه مخاطب می اندازد و خود نظاره گر می شود.
این جاست که معنی مدام به تعویق می افتد و نقاشی از یک زاویه نگریسته نمی شود و پنداشت های به قدری گسترده می شود که گوییا تو همان عروسکی هستی قلاب دوزی شده یا حیوانی اسطوره ای با شاخ های رو به رو،«همچنان که تو را می بوسند در ذهن خود طناب دار تو را می بافند» و در تو حلول می یابند. بی شک اسطوره به قوت خود در آثار هویداست.
«وقتی مردم با اسطوره زندگی می کنند، اسطوره احتیاج به تفسیرهای روشنفکرانه ندارد و وقتی از زندگی مردم خارج شد، ما به تفسیر می پردازیم». در دوره افلاطون اسطوره زنده بود. مردمی که در فرهنگ یونان زندگی می کردند با همان اسطوره ها زندگی فکری و دینی شان را داشتند.
شکل نگریستن به اسطوره تغییر نکرده است، نوعِ مواجهه صورت جدیدی یافته است.
کلاغ پرنده ای ست که دارای معانی شناخته شده ای در فرهنگ ،رسوم و…است.
همین پرنده وقتی بر سر نقاش بنشیند چه چیزی برای گفتن دارد؟
پرسش در ذات هستی، است. پس چرا کلاغ اینجا خود در مقام پرسش گر چشم در چشم ما می نگرد؟!
نگاه باختینی با فضاهایی مثل گفتگویی، تک گویی، زمینه های کارناوالی و پایان ناپذیری، فضای زیبایی شناسانه آثار را به مرزهای متنوعی از علوم، اجتماع، فلسفه و حتی زبان متصل می کند آن جا که خانه وجود می شود و بدن را در قالب بدن گروتسکی جهانی ناتمام و همواره در تغییر را به تصویر می نمایاند.
لحظه ای ضروری برای تجدیدِ بهبود تراژیک وضع انسان در زمان های مختلف.
گریفین ها ،موجودات خیالی،ترکیبی (در کنار دست نوشته ها که در اینجا نقش ادبیاتی تجسمی را دارند تا نوشته ای روشن ) شبیه زمزمه اوراد که به شمایل مهر و کتیبه در آمده اند خوانش انسان، بدن، خنده، گریه، گفته ونگفته، نوشته و نانوشته ،بغض های محمد سیاه قلمی می تواند باشد که در استیلای حیات زیستی جمشید حقیقت شناس ، نشانه ها را برای رسیدن به آن اسب بی سوار ایستاده وسط کادر رهنمون می سازد.