کهن الگوی خاک روای بالقوه، نقدی بر آثار شیما کوشا

کهن الگوی خاک روای بالقوه، نقدی بر آثار شیما کوشاکهن الگوی خاک روای بالقوه، نقدی بر آثار شیما کوشا

شیما کوشا/ از مجموعه مرداب ها

 کویر ، امری نمادین که در آثار شیما کوشا به امری زیست شده تبدیل شده است.

جستجوی محیط ، عبور از جغرافیا در بطن خود جغرافیای هنرمند را سامان می دهد که زمینه ساز خلق و خوانش شده و در وجوه گسترده ی خود فضایی را در اختیار مخاطب قرار می دهد که ماده و معنا را به هم پیوند می زند.

مجموعه آثار حاضر با عناوین کلی: مرداب، بیابان و کویر مفهوم کویر را در تار و‌پود وضعیت های. فرهنگی،جغرافیایی و انسانی به وادی تصویر می کشاند.

متریال مورد استفاده در این آثار گل رس است. کهن الگوی خاک بالقوه ترین روایتی است که در آثار شیما کوشا وجود دارد. یکی از عناصر چهارگانه حیات ،در عین بی تحرکی و کم تکاپویی که در جاندارانگاری اساطیری بی حرکت است اما در طبیعت باغچه ای ست برای رویش نباتات و گیاهان و همچنین در جهان ماده و در اساطیر نقش ماده اولیه را ایفا می کند.

در اثری از مجموعه مرداب ها، چین و چروک خاک اولین چیزی ست که به چشم می آید. با کمی دقت و عمیق تر شدن پیکر ها،فیگورها، چشم ، گوش، دهان های باز و بسته، دست های رها شده، در حال کمک خواستن ، فغان و غوغایی شنیده می شود که مخاطب را جزیی از همان عناصر می کند و تا به خود آید ،در چین و چروک ها گیر افتاده است. به مثابه بازیگر تئاتر که پارچه ای بر سر انداخته از جایی به جایی ،از سرزمینی به سرزمینی می دود و فریاد می کشد.

زن ، مرد، پیر، جوان، کودک، بزرگسال از بازیگران این قاب هستند. در تمدن بین النهرین از پیوند تیامات و آپسو اولین آفریدگان یعنی لاهمو ( نیمه نرینه ) و لاهامو ( نیمه مادینه )  زاده شدند که به معنی  گل و لای و رسوبی است که در محل تلاقی دریا و رودخانه دیده می شود.برخورد آب و خاک در جهان هستی, مداراگر ، مادرانه و زایشی ست.

در مجموعه آثار مورد نظر هم چنین مواجهه ای بین عناصر وجود دارد و نتیجه آن را در نحوه قرارگیری آنها نسبت به هم دیده می شود.تلاقی خاک (گل رس) با تکه هایی از آینه به شکل بعلاوه وقرار گرفتن روی قطرهای دایره. چرخه ای از حیات در هیات چهره ای گلین و باستانی و آینه ای که تابان است بر چهره تاریخ.

انعکاس و تداخل این دو جنس از عناصر, انتخابی آگاهانه است از سوی هنرمند تا در ترکیب جهان های پایین و بالا، زیر و زبر ،زمین و آسمان کوشا باشد. آب متحرک و خاک ساکن است.از هم آمیزی آنها خلقت جسمانی آغاز می شود. در اساطیر سومری آمده که خلق انکید و دوست و همراه گیلگمش توسط  مادر خدایان « ارورو» از گل صورت گرفته است.

در اثر دیگری از مجموعه ی بیابان به نام، مرثیه ای برای مادرم: کلاژی از مواد متفاوت است که با هم به همزیستی رسیده اند از آن گونه که: رنگ های خاکی (کویر)  سبز(برگ،جوانه) سفید(تکه ای از پارچه لباس مادر)  در کادری مستطیل شکل در دل کویر قرار گرفته اند. و از وسط  کادر جوانه ای در حال نضج زدن است که استعاره ای ست از زایش،امید ،رویش و باروری زمین بایر.

تی اس الیوت شاعر امریکایی ،در اثر خود به نام «سرزمین هرز» اشاره کنایی دارد به مفهوم کویر. به این معنا که کویر نه فقط بخشی از جغرافیا است بلکه  نماد وضعیت روحی ، معنوی و فرهنگی انسان مدرن است.

جایی که خشکی و بی حاصلی است ، معنویت از بین رفته است ،معنا و ایمان از بین رفته است و انسان در سردرگمی معاصر دست و پا می زند.

در مرثیه ای برای مادرم : عناصر رنگی و فرمی با حضور برگ و جوانه زنده می شوند ، گسست و فروپاشی در دل کویر انسانی را به تولد و زایش فرا می خواند و امید به سوی نور و آسمان را به ارمغان می آورد و زمین حکم مادری پیدا می کند که در این آثار ترک های موجود در کویر ،ترک های روی  پوستِ شکم مادر پس از زایمان است.

زایمان روح، اندیشه، طبیعت و زندگی. آثار پیش رو فقدان بزرگی را با خود حمل می‌کنند که در آرزوی رسیدن یا به دست آوردن چیزی ست. همانا نوعی زندگی دوباره و پناهی که می تواند مادرانه گی را در دل خود داشته باشد یا به ارمغان آورد.

دایره به خوبی موید این موضوع است.فرمی لایتناهی ،جاودانه ،حمل کننده، در برگیرنده و آغوش محور. بیابان گستره ای از همه کویر ها و مرداب های روحی و روانی ست و بیانگر عملکرد انسان نسبت به خود و نسبت به فطرت خود. از طرفی کویر ،خاک، سنگ، بیابان جایی ست برای تزکیه، کاتارسیس و آزمون که امکان نجات روح را فراهم می کنند.

از سویی و در نگاه دینی بیابان برزخی است برای عبور از جهانی به جهانی دیگر, محل ارواح سرگردان،منتظر و نگران, گذرگاهی برای در خود فرو‌رفتن ، مکاشفه و شکوفا شدن.همان جایی که منویات درونی به شکلی سیال ،منزه و رها , پلی می شوند بین ماده(جسم،زمین) و معنا (آسمان) و کویر ،سکوتی ست برای رسیدن به صدا.

در کتاب مقدس نیز ، کویر اغلب مکانی است برای آزمون ایمان (مثلاً چهل سال سرگردانی قوم بنی‌اسرائیل در بیابان یا وسوسه مسیح در کویر). الیوت نیز این معنا را به جهان مدرن منتقل می‌کند: انسان معاصر در کویر فرهنگی و روحی سرگردان است و باید راهی برای بازگشت به معنویت بیابد.

از این رو , کویر در آثار شیما کوشا صرفا اشاره به فضای بیرونی نیست بلکه بازتاب وضعیت درونی انسان است. تصاویر کویرگون , صحرایی و خشک هستند که اشاره به فقدان ریشه، سنت و گذشته دارند. گویا انسان مدرن بریده از همه چیز در کویری بی پناه مانده.در میان خشکی و بی آبی . «آینه های» به کار رفته در آثار هر چند در ابعاد کوچک و باریک استعاره ای ست برای جستجو، حرکت و شاید نجات.

کویر می‌تواند همان تجربه‌ی  "شب تاریک روح"  باشد که در سنت عرفانی جایی برای پالایش و مکاشفه است. همچنین کویر با همه بی حاصلی ، بی ثمری و خشکی امکان دگرگونی را در خود دارد. برخلاف باغی که پر از زندگی است، کویر مکان خلوتی است که انسان می‌تواند در آن با خود و حقیقت روبه رو شود. در ادبیات نیز اشاره های زیبایی به این‌موضوع شده است.

مولوی در مثنوی می‌گوید:

«هر که را کویر شود، به کویر رود

تا که یابد آنچه نازک و لطیف بود»

اینجا کویر، در عین خشکی ظاهری‌اش، محل پاک‌سازی و رسیدن به ظرافت و لطافت روحی است.عطار در « منطق‌الطیر » و « تذکرة الاولیا »  بارها از کویر و بیابان به عنوان جایی یاد می‌کند که عارفان در آن با شیاطین نفس می‌جنگند و مرحله به مرحله به حق نزدیک می‌شوند:

« رهروان کویر را آب و گل نیست

این سفر از بحر عشق، بی‌پل نیست »

سنایی نیز کویر را نمادی از فضای تهی و خشک نفس می‌داند که تنها با سلوک و کشف حقیقت، جان انسان از آن نجات می‌یابد.

چنانچه دایره و قطر آن در تعدادی از آثار این مجموعه, آنالیز شود به شکل یا نموداری ساده تر منتج می شود که به شکل صلیب یا علامت (+) است.

نشانی پر ریشه و اصیل در تمدن های باستانی خصوصا در ایران. سواستیکا یا صلیب شکسته ،خورشید, ‌گردونه مهر و پراکندن دوستی ، مهر, روشنایی و نور و همچنین پیمان , پیمانی که بین جسم و روح ایجاد می شود و در لباس آینه های کوچک در دل دایره های کویری جا گذاری می شوند.

تسلسل و تداوم حیات و نبرد تاریکی و روشنی که در آیین های باستانی مثل میتراییسم  از آن مفصل یاد شده است. در آخر , فرم و محتوا در آثار کوشا در  خدمت هم هستند و موازی تکنیک ,خاک و خشت و خیال را به هم می بافند تا« سفالگر آفرینش » کار خویش را بکند.

زئوس پس از پیروزی بر کرونوس (خدای زمان) چون بر المپ بر سریر نشست, ایزد پرومتئوس را فرا خواند و به او دستور داد که : « برو انسان را از گل رس بساز .کالبد او را به شکل جاودانان بساز و من در او زندگی خواهم دمید ...» .

  

نویسنده :آیسا حکمت                          

منتقد، پژوهشگر و ایده پرداز هنری حوزه بینارشته ای