زیست متنیت واژه و‌ تصویردر شعر علیرضا بهنام

زیست متنیت واژه و‌ تصویردر شعر علیرضا بهنامزیست متنیت واژه و‌ تصویردر شعر علیرضا بهنام

زیست متنیت واژه (شعر) و‌ تصویر (شام آخر داوینچی) در شعر علیرضا بهنام با نگاهی‌ به نظریه ژرار ژنت

کلید واژه های متنی عبارتند از:

حواری، ستاره، هاله، سیاه، متون، سر که هرکدام در فرهنگ و ادیان و سنت، نشان مند هستند.

با چینشی کنجکاوانه و بصری قصه ای تصویری در دل تاریخ و تاریخ هنر، زنده می شود.

سیالیتِ جاری در کلمات و سرگردانی شان که از پیش متن ها سود جُسته و در متنیت بین نوشته و تجسم،بیش متنی را می سازد.

در ادامه نظریات بینامتنیت خانم ژولیا کریستوا ، و مطالعه نسل های بعدی این نگرش و از میان آنها که نسل سومی هم محسوب می شود ژرار ژنت جزو افرادی ست که با گسترش دامنه مطالعاتی، به رابطه متن با متن های دیگر می پردازد و یا متن های غیر از خود که ترامتنیت نامیده می شود و پنج قِسم است:

سرمتنیت، پیرامتنیت، فرامتنیت، بیش متنیت. و البته هر کدام به گونه های دیگری تقسیم می شوند.

در سطر اول شعر(متن)،ترسیم فضا تشکیل شده از سیاهی و عنصری که توان شکست سیاهی را می تواند داشته باشد.

« دور سرش»

پرسش این است: دور سرش چه چیزی ست؟

از ابتدا چالش آغاز شده.در تقابل بود و نبود .

در سطر دوم «عبور می کنم به نوری از ناموجود یا همان توانِ شکستِ سیاهی. و انتظاری که در بند قبلی شعر شکل گرفته است.

در قدم سوم عبارت «هاله ای که کسی نمی بیند» رازی در حال عیان شدن است.و با گذر از دورانی به دورانی باز می گردد. هاله ای که دیده نمی شود، کادری ست گذاشته بر سرِ زمانه ای، جایی که انسان علتِ وجودی خود می شود و نه معلول. و غرق در اومانیست، مدار دور سرش را می چرخاند. و قرار گرفتن در مدار تازه خود، خودییّتی را رقم می زند که در فقدان هاله نور دست و پا می زند.

هاله تنها دایره نیست بلکه تاراج تاریخی بشری ست که سالیانی بسیار ستاره ها را سرگردان خویش می دید.

لیک همچنان تعارض بود و نبود ، هر آینه به شکلی در می آید و به گونه ای دخیل می بندد به فقدان ها.

و بزرگ ترینش «هضم تنها شدن است»

در گام چهارم تقلا برای هم آویزی کوهستان سیاه و خورشید یا همان هاله که در نشخوارِ تاریکی، هضم نمی شود.

بنابراین پناه می برد به متن هایی شاید مقدس.«و حرف می شوم در انتهای سطرهایی غایب» (قدم ششم)

و همانی می شود که در انتهای هیچ یک از متون نجات دهنده نیست. در تردیدی پایان ناپذیر یهودا را می نگرد : «عیسی پس از آن که این را گفت، در روح مضطرب شد و آشکار اعلام داشت:«آمین، آمین، آمین، به شما می گویم یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.» انجیل یوحنا، باب ۱۳، آیه ۲۱

حواری کوهستان سیاه در ناخودآگاهی بسیار دور اما نزدیک، نوشته نمایه ای ست از تابلوی شام آخر اثر لئوناردو داوینچی.

داد و سِتَد‌ِ گزینه های نوشتاری و متنی و به تجسم آوردن و چیدن کلید واژه ها و آن هاله غایب در شعر با معلومِ موجود در نقاشی   هم زیست می شود و غیاب یکی حضور دیگری را می طلبد.

شام آخر/ لئوناردو دا وینچی/ ۱۴۹۴–۱۴۹۹/ چسب ‌رنگ بر گچ، قیر و مصطکی/ ۷۰۰ سانتی متر در ۸۸۰ سانتی متر/ کلیسای سانتا ماریا دله گرتزیه،میلان

با استناد بر نظریه ترامتنیت ژرار ژنت و مطالعه ی رابطه ی دو متن ادبی-هنری، زمانی بینامتنیت ایجاد می شود که عنصری بین‌‌ِ دو متن مشترک باشد و بشود.

گاهی به وجود آورنده اثر به صراحت به آنها اشاره می کند و گاهی غیر صریح.

در این نوشتار ابزار شناسایی در همسایگیِ نوع دوم است.

چنانچه کلید واژه های ذکر شده در ابتدا را با برآیندهای تصویری کنار هم چیده شوند در خوانش سطح همان هستند که هستند، دیده ها، شنیده ها .

اما با نگاه وسواس گونه و شکستن مرزهای معمول و مانوس ورود به حوزه تصویر-نقاشی و عناصر سمبولیک شعر و خوانش بینامتنی بینا نشانه ای چون آب راهی می کوشد نوشته و تصویر را به یک‌ رودخانه بریزد.

از این رو شعر علیرضا بهنام با تمام تنهایی اش از مونولوگ خارج می شود و در گفتگویی آشکار و پنهان و در ترکیب با دیگر متون،جانی تازه می یابد.

ناگفته نماند بخش زیادی از آن در ذهنی چگونه خوانشِ مخاطب شکل می گیرد.همچنان که جیووانی ماریا پالا موسیقی دان ایتالیایی، در جُستن های خویش از تابلوی شام آخر قطعه ای ۴۰ ثانیه ای را ساخت.

که حاصل خوانش بینامتنی ست.در این جا شعر در آن جا نقاشی ‌‌و دیگر جایی، موسیقی ست.

چیدمان عناصر به مثابه پازلی است که در ارتباطات طولی و عرضی در کنش هایِ  ناهمسان به هم بقایی رسیده اند.

و حواری، پرتره ای حاضر است در ترکیب با متنِ  تصویری که سَر نخِ تازه ای را به مخاطب می دهد، و چون بازدید کننده ای اثری را ببیند که تا به حال از زاویه ندیده است.

 

آیسا حکمت