حبیب‌الله صادقی انقلاب را از برنامه‌های جدی الهی می‌دانست

حبیب‌الله صادقی انقلاب را از برنامه‌های جدی الهی می‌دانستحبیب‌الله صادقی انقلاب را از برنامه‌های جدی الهی می‌دانست

عبدلحمید قدیریان هنرمند نقاش معتقد است که زنده‌یاد حبیب‌الله‌ صادقی در مسیر برنامه خدا کار می‌کرد و سعی داشت با انقلاب همراه شود‌ چرا که انقلاب اسلامی ایران را از برنامه‌های جدی الهی می‌دانست.

به گزارش سایت مجله هنرهای تجسمی، حبیب‌الله صادقی هنرمند نقاش شناخته شده کشورمان که آثارش در بازتاب مفاهیم انقلاب و دفاع مقدس نقش مهمی ایفا کرده بود، صبح روز چهارشنبه ۵ مردادماه در سن ۶۵ سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت. وی با هنرمندان بسیاری همکاری و روابط دوستانه داشت که یکی از آنها عبدلحمید قدیریان هنرمند نقاش پیشکسوت و چهره برتر سال هنر انقلاب ۱۴۰۰ است. به همین بهانه با قدیریان به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه با هم می‌خوانیم:

از نحوه آشنایتان با آقای صادقی بگویید؟

انالله و اناالیه راجعون
این مسیری است که همه ما باید برویم. زمانی که این اتفاق می‌افتد من خودم را نهیب می‌زنم که این زنگی که به صدا در می‌آید، زنگ اتمام وقت است .انشالله که خدا همه ما را ببخشد و از تقصیرات ما بگذرد و جایگاه رفیعی برای این مرحوم در نظر بگیرد و حتما هم همینطور است.آقای حبیب الله صادقی از اشخاص محب اهل بیت بودند.از هر کسی در مورد ایشان سوال شود دو شاخصه بارز و اغراق آمیز پرکاری و اشتیاق به کار و دیگری محب اهل بیت را از ایشان بیان می‌کنند. آقای صادقی زمانی که از اهل بیت مخصوصا حضرت ابوالفضل صحبت می‌کردند؛ اشک در چشمانشان حلقه میزد. واقعا لذت میبردم که کسی با این حجم از محبت نسبت به اهل بیت از خود رفتار نشان میداد . در این شرایط بغرنج فضای هنری که متاسفانه و متاسفانه، هنر مسیر خود را به نوعی گم کرده است و همه هنرمندان در ورطه خطر و سقوط هستند؛ایشان به نظر من صرف اینکه محب اهل بیت بودند همیشه در مرز و به خوبی حرکت کردند و من به یاد ندارم که پایشان لغزیده باشد.

من با آقای صادقی قبل از انقلاب در دانشگاه آشنا شدم.ایشان از دانشجویان سال بالایی ما بودند. من هم نه به اندازه ایشان ولی باز پر تلاش بودم و به دنبال دانشجویان این‌چنینی بودم تا به آنها نزدیک شوم و یاد بگیرم.

اولین کار هنری که من به آن ورود پیدا کردم و در فضای اجتماعی هنری حضور داشتم، نمایشگاه حسینیه ارشاد، قبل از انقلاب بود که نمایشگاه خوبی بود و استقبال خوبی هم شد. البته این استقبال به دلیل نقاشی ها نبود بلکه به دلیل فضای خود انقلاب بود و اینکه هنر در مسیر انقلاب گام برمیداشت.مردم هم که شاهد بودند یک عنصر مانند نقاشی با یک حرکت فطری که در حال اتفاق افتادن است، همسان است، استقبال و تشویق می‌کردند. بعد از انقلاب هم سالها در حوزه هنری با ایشان همکار بودم که میتوانم بگویم بهترین دوره ای بود که با ایشان همکاری داشتم و در ساختمان اصلی حوزه که سالن نمایش دارد با یکدیگر کار می‌کردیم. من، آقای صادقی، آقای چلیپا و تعدادی از دوستان کنار هم کار می‌کردیم.به قول خدابیامرز آقای صادقی که میگفت: صدای خش خش قلم دیگران به آدم انرژی می‌دهد. و این واقعا درست بود زیرا در آن دوره منیت ها هم کمرنگ بود یعنی کسی به خودش اجازه نمی داد که منیت داشته باشد و ما میدیدیم که جوانان در آن دوره به جبهه می‌رفتند و برای آرمان‌هایشان به شهادت می‌رسیدند و فضا یک فضای نورانی بود و کسی مدعی نبود و نمیگفت که من هنرمند هستم.یکی از دلایلی که مجموعه ای از هنرمندانی که در حال حاضر در سینما، تئاتر، نقاشی و…یک وزنه‌ای هستند این بود که همه آنها قبلا در مکان کوچکی به نام حوزه هنری جمع بودند و کنار هم راحت کار می‌کردند و در کسی منیتی وجود نداشت و خجالت می‌کشید که این منیت را بروز دهد.

از خاطرات خوب من با ایشون این بود که در کنار آقای صادقی کار می‌کردم و از ایشان یاد می‌گرفتم. شجاعت قلم زدن و تنوع در تونالیته رنگ و اینکه با شجاعت رنگ‌های پر کنتراست را کنار هم قرار می‌داد، برای من به عنوان یک جوان که چند سالی از ایشان کوچکتر بودم و تجربه‌ای نداشتم و تازه وارد این فضا شده بودم، جالب و جذاب بود و چیزهای زیادی از ایشان یاد گرفتم. بعد از یک مدتی ایشان از حوزه به سمت دانشگاه رفتند زیرا احساس می‌کردند که باید جوانان را تربیت کنند و زکات علمش را بدهند.بنابراین عضو هییت علمی شدند و وارد فضای دانشگاهی شدند و تا این اواخر هم کار می‌کردند و تابلوی بزرگ صدمتری را با نیت خوبی کار میکردند که انشالله خدا قبول کند . گه‌گاه که نزد ایشان می‌رفتیم و موقع کار آقای صادقی را میدیدیم ، ایشان به صحنه های نقاشی آنچنان علقه داشتند که با چشمان پر از اشک این صحنه ها را کار می‌کردند و این لطافت روح برای انسان یک امتیاز و نعمت الهی است. واقعیت این است که آثاری که ما در این دنیا کار کردیم، می‌ماند. مهم این است که با خودمان چه چیزی میبریم و جایگاهمان در آن دنیا چیست. من خیلی امید دارم که آقای صادقی جایگاهی خوبی در برزخ خواهند داشت. من می‌توانم به دو دلیل بگویم که خداوند جایگاه خوبی برای ایشان در نظر گرفته است. یکی به خاطر محبت قلبی که به اهل بیت داشتند که زبانزد خاص و عام بودند و یک امتیاز محسوب میشد.امتیازاتی که ما به یکدیگر می‌دهیم با امتیازاتی که خداوند می‌دهد خیلی متفاوت است چرا که معیارها متفاوت است. دلیل دیگر این بود که ایشان در مسیر برنامه خدا کار میکردند و این کلام من، تجربه چهل ساله کاری من است. خدایی که ما قبول داریم، زنده است مانند خدای یهود نیست که روز قیامت برای حساب و کتاب بیاید. بلکه همین الان در هر ثانیه و لحظه در کنار ما است و برای ما، جامعه و جهان برنامه دارد. مخصوصا در این ایام ،ما همه احساس می‌کنیم که خداوند در تمام اتفاقات جهان نقش بازی میکند. اینکه میگویم خداوند به ایشان لطف دارد و جایگاه خوبی برای ایشان قرار می‌دهد در این است که آقای صادقی در مسیر برنامه خدا کار می‌کردند یعنی سعی می‌کرد با انقلاب همراه شود‌ چرا که انقلاب اسلامی ایران را از برنامه‌های جدی الهی می‌دانست. آدمی که طینت پاک داشته باشد و به حوادث روز آگاه باشد و حجم خیانت‌ها، نامردی‌ها دسیسه‌ها حجم حجمه‌ها ، توطئه‌ها ، فشارهای خارجی، تحریم‌ها و بضاعت مدیران را نگاه می‌کند؛ می‌بیند که باهم، هم سنگ نیستند. و معلوم است که خدا دارد نصرت می‌کند، یعنی این اتفاق در مسیر برنامه‌های خداوند است . من کاری با سیاسیون و بحث سیاست ندارم .من بحث قرآنی را مطرح می‌کنم. هر کسی در مسیر برنامه‌های خداوند حرکت کند جایگاه رفیعی خواهد داشت. انشالله به خاطر این رفتاری که ایشان داشته‌اند و تلاشی که در رابطه با انقلاب داشتند و همه ما شاهد آن بودیم، خداوند نگاه ویژه‌ای به ایشان خواهند داشت وگرنه از این تابلوها و آثار به جامانده، ما لذت می‌بریم ولی چیزی که برای ایشان ماند، آن حال و هوا و محبت به اهل بیت و انقلاب بود که به عنوان یک توشه سنگین با خود برد و اصرار داشت که با تمام سختی‌ها و بی‌مهری‌ها در مسیر خدا گام بردارد و همیشه سرپا و پرانرژی بود. امیدوارم که خداوند به ما هم کمک کند تا مانند ایشان تا آخرین لحظه در مسیر برنامه‌های خدا حرکت کنیم و از مسیر درست خارج نشویم و خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کند.

وقتی شنیدید که ایشان به رحمت خدا رفتند چه حسی داشتید؟

من به دلیل تحربیات زندگی ، مرگ برایم یک سفر است و شاید آن حسی که از مرگ به عموم منتقل می‌شود ، در من ایجاد نمی‌شود. به محض اینکه خبر فوت کسی را می‌شنوم ، نگران خودم می‌شوم. نگران زمان خودم میشوم و از خودخواهی های فطری خودم است و قاعدتا همه همینطور هستند و خدا هم این رفتار را دوست دارد.وقتی خبر مرگ آقای صادقی را شنیدم اول به خودم یک مهیب زدم که مرگ برای من هم نزدیک شدو در ضمن خیالم از بابت آقای صادقی راحت بود زیرا من از ایشان رفتار و اخلاق بدی ندیدم و چیز سنگینی از ایشان نشنیدم که نگرانش شوم که بگویم انشالله خدا کمکش کند. من مطمین هستم که خدا کمکش می‌کند و دستش را می‌گیرد. مرگ یک سفر است و از یک قالب به یک قالب دیگر منتقل شدن است و این مسیر نه تنها برای ایشان بلکه برای همه ما همچنان ادامه دارد و باید این مسیر را برویم و تنها چیزی که اهمیت دارد توشه‌ای است که با خود می‌بریم که هر چه معرفت مربوط به این توشه بیشتر باشد خداوند جایگاه رفیع تری به ما می‌دهد و ادامه مسیر سهل‌تر می‌شود.

آقای مرحوم صادقی هم کار هنری و هم اجرایی کرده اند. این ابعاد مختلف از کارهای ایشان اگر شاخصه ای دارد بفرمایید؟

من با آقای صادقی تنها در بعد هنریشان در حوزه هنری، در ارتباط بودم و من در آن دوره کلی لذت بردم و کار کردم.اینکه ایشان در بحث های مدیریتی چقدر اشراف داشتند و یا کلا مدیر خوبی بودند یا نه ؛ نمیدانم ؛مرسوما هنرمندان مدیران خوبی نمیشوند و من در جریان نیستم و نمیدانم که ایشان مدیر خوبی بود یا نه. این نکته را بگویم که مدیریت قساوت قلبی را میطلبد که هنرمندان آن را ندارند و به همین دلیل در بحث های مدیریتی اذیت میشوند. از آنجا که ایشان هم انسان لطیفی بود،فکر نمیکنم که مدیر قاطعی بوده باشند و فرم مدیریت قاطع را داشته باشند ولی در بحث هنری، کار با ایشان بسیار لذت بخش بود .

ایشان در کارهای انقلابیشان یک حماسه و شورشی وجود داشت ولی در عین حال یک انسان خیلی عاطفی هم بودند ،شما چگونه این در هم تنیدگی را میبینید؟

این یک اصل است، مؤمنین هر چه عمیق تر میشوند جمع اضداد بیشتری میشوند.
البته بدون قیاس میگویم و در قیاس مناقشه نیست .مولا علی علیه السلام هم به یتیمان خدمت می‌کردند و هم شمشیرزن قهاری بودند. هر چقدر عمق ایمان مومن بیشتر شود این خصیصه جمع تضادها را خواهد داشت. کسی که این خصیصه را نداشته باشد، انسان ناقصی است از طرف دیگر کسی که فقط حب داشته باشد هم غلط است.چرا که به دشمن نباید حب داشت. کسی که فقط به یک مقوله غیرت داشته باشد ، اشتباه است بلکه باید غیرت را در ابعاد مختلف داشت.انسان باید غیرت را هم برای محبت کردن داشته باشد و نکته مهم این است که چه کسی می‌تواند آنچه را که خداوند دوست دارد؛باشد.خدا جمع اضداد است و مومن هر چقدر شبیه به آنچه خدا دوست دارد باشد یعنی شبیه به اهل بیت باشد که آنها هم جمع اضداد هستند، خوب است.ایشان هم در این بعد اینگونه بودند.

اوایل انقلاب به دلیل حضور نور خدا و اینکه زندگی ما در سایه آن فضا و نور بود، رفتار ما هنرمندان جالب بود، با هم بودیم و منیتی بین ما نبود و مهم این بود که یک اثری تولید و وارد جامعه شود و نقشی هر چند کم بازی کند. ایشان تابلوی بزرگی راجع به حضرت حجت داشتند و ایشان از همه می‌خواستند که به نحوی همکاری کنند که کار به اتمام برسد. یا تابلوی هابیل و قابیل کار میکردند که در نقاشی به کوزه طلا رسیدند و از آقای چلیپا خواستند که کمک کنند تا آن قسمت تکمیل شود.این حس برای من آمورنده بود که می‌شود با هم بود و یکدیگر را کوچک نشماریم و به یکدیگر کمک کنیم تا بزرگ شویم و من هنوز غبطه آن روزها را میخورم که همه در کنار هم کار میکردیم، به یکدیگر کمک میکردیم و فضای عجیب و شیرینی بود.

گفتنی است، حبیب‌الله صادقی، هنرمند نقاش، چهارشنبه پنجم مرداد به علت عارضه قلبی درگذشت.