مکان و زمان با حضور انسان در عکس هایم معنای تازه ای پیدا می کنند

مکان و زمان با حضور انسان در عکس هایم معنای تازه ای پیدا می کنندمکان و زمان با حضور انسان در عکس هایم معنای تازه ای پیدا می کنند

علی کیانی، عضو هیات علمی و مدیر گروه رشته ارتباط تصویری دانشگاه مارلیک نوشهر، مدرس و مدیر گروه رشته سینما دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ و هنر نوشهر و مدرس انجمن سینمای جوانان ایران دفتر چالوس و دانشگاه های مختلف است. وی از سال ۱۳۷۳ فعالیت هنری اش را آغاز کرده و برگزاری چهار نمایشگاه انفرادی و شرکت در چندین نمایشگاه گروهی عکاسی در داخل و خارج از ایران را در کارنامه اش دارد. هم چنین وی نویسنده کتاب و مقالات در زمینه عکاسی، سینما و گرافیک( میان رشته ای) است و  داور چندین جشنواره عکس و فتوگرافیک بوده است.

به بهانه آخرین نمایشگاهش در گالری بهارین گفتگویی کوتاه با این هنرمند داریم.

آقای کیانی در آثار شما به انسان توجه خاصی شده سوژه ها متوجه دوربین نیستند و از پشت سر دیده می شوند، این موضوع دلیل خاصی دارد؟

در عکاسی، انسان، اشیاء و روابط حاکم بر آنها همواره برایم اهمیت داشته اند. اما طی سال های اخیر بیش از گذشته به حضور انسان می اندیشم. مکان و زمان با حضور انسان در عکس هایم معنای تازه ای پیدا می کنند و مفاهیم بیش از پیش گسترش می یابد. برای نزدیک شدن به دنیای شخصیت هایم ترجیح می دهم آن ها حضور مرا حس نکنند تا خللی در روابط میان آن ها و حس جاری در مکان و زمان ایجاد نگردد. زمانی که آن ها پشت به دوربین می ایستند، می توانند داستان های مختلفی را در ذهن مخاطب تداعی نمایند. ابهامی که به واسطه عدم نمایش کامل چهره شان ایجاد می گردد می تواند احساسات و عواطف گوناگونی را ایجاد نماید، در این مجموعه ترجیح می دهم عامدانه احساسات وحس و حال شخصیت هایم پنهان بماند، چرا که این نوع غیاب به گسترش معانی در عکس کمک می کند.

تاثیر شعر و ادبیات در آثارتان پررنگ است. تحت تاثیر یک شعر یا قطعه ادبی عکاسی می کنید؟ یا برعکس؟

ادبیات بدون تردید روی زندگی و هنر ما تاثیرگذار بوده. اعتقاد دارم آشنایی یک عکاس با ادبیات می تواند مسیر و جریان تازه ای را در آثارش شکل دهد. لازم نیست به طور مستقیم تحت تاثیر یک قطعه ادبی عکاسی کنیم، وقتی شعر یا رمانی می خوانیم، به طور ناخواسته در جهان بینی عکاسانه ما تاثیرگذار خواهد بود. ادبیات کمک می کند به پیرامون مان ژرف تر بنگریم، چیزی که در عکاسی مهم است. به طور مستقیم تحت تاثیر یک قطعه ادبی عکاسی نمی کنم، ولی اجازه می دهم آنها در عکس هایم چون شعری جاری گردند، در این راه تلاش نمی کنم، همه چیز به زمان بستگی دارد، منظورم فقط زمان شاتر زدن نیست، زمانی که همه اینها به شکلی اتفاقی یا ناخودآگاه کنار هم قرار می گیرند.

 در یک دوره ای، به عکس های گذشته ام نگاه می کردم و قطعه ای برایشان می نوشتم. بعد متوجه شدم این قطعات ادبی چقدر می تواند به انتقال مفاهیم و حس و حال کمک کند. رفته رفته همنشینی متن و عکس را آغاز کردم که بخشی از آن نتیجه اش شد، «یک روز عصر». تا به امروز درگیر این هم نشینی متن و عکس هستم و هنوز برایشان پایانی متصور نیستم.

یک هنرمند در جامعه ایرانی، چطور می تواند یک زبان خاص برای بیان هویت شخصی و ارتباط با مخاطب جهانی ایجاد نماید؟

در این جا سه مساله بسیار مهم وجود دارد؛ یافتن هویت مستقل، زبان خاص و ارتباط با مخاطب. هر یک از این موارد مبحث بسیار گسترده ای است که شاید بیان آن در این گفتگوی کوتاه نگنجد. بگذارید به هویت که به نظرم مهم ترین است بپردازیم.

مفهوم هویت در دنیای معاصر ابعاد گسترده و تازه ای به خود گرفته. گسترش فضاهای مجازی و شیوه های ارتباط جمعی، مفهوم واژه هویت را دگرگون نموده. در این بین یافتن یک هویت مستقل میان این دنیای پرتلاطم دغدغه اصلی هر هنرمندی است و هنرمند ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نیست.

در گام نخست او باید به این درک برسد که هنرش بازتابی از هویت جمعی سرزمینش نیز می باشد. باید نسبت به بن مایه های فلسفی سرزمین خود آگاه باشد، تا بتواند هویت خویش را بیابد. مطالعه در گذشته از این رو اهمیت زیادی دارد. در این مسیر او باید به تاریخ هنر، فلسفه و ادبیات سرزمین خود، اشراف داشته باشد، همه اینها به شناخت هنرمند از «خود» و یافتن هویتش کمک می کند. همچنین هنرمند ایرانی نباید جدا از جامعه و دغدغه های موجود در آن باشد، به نظرم تنها در این مسیر است که هنرش می تواند بازتاب دهنده هویت او و سرزمینش باشد. در این راه مطالعه جریانات هنر معاصر ضروری است، چرا که به هنرمند کمک می کند راه های ارتباط با مخاطب جهانی را بیابد، اما نباید با دیدی بسته دنباله روی جریانات معاصر باشیم. باید بپذیریم هرگاه هنر ایرانی، از گذشته تاکنون، به هویت خویش رجوع کرده مخاطب جهانی را نیز تحت تاثیر قرار داده. شاید این مسیر سخت ترین مسیری باشد که یک هنرمند انتخاب می کند، اما وقتی به گذشته می نگریم نمونه هایی درخشانی می یابیم که از این مسیر گذشته اند.

در حال حاضر مشغول انجام چه پروژه ای هستید؟ با توجه به جغرافیای محل زندگیتان، دریافتتان از محیط پیرامون چگونه است؟

ارتباط میان عکاسی، سینما و ادبیات همواره بخش زیادی از دغدغه من در دنیای هنر بوده است. برایم روابط میان هنرها در دنیای معاصر جذاب است. روی مجموعه ای کار می کنم که بدنبال یافتن زبان مشترکی میان عکاسی و سینماست. فریمی از یک فیلم که می تواند تداعی کننده یکی از عکس هایم باشد و متنی از من که می تواند به روابط میان آنها، معنای تازه ای ببخشد. جایی که در آن نفس می کشم بدون تردید هویتم را شکل داده است. اما هیچگاه به شمال و طبیعت اش بعنوان یک مکان توریستی و خوش آب و هوا برای گرفتن عکس های روتوش شده( عکاسی مرسوم طبیعت) نگاه نکرده ام. حضور دریا و جنگل برایم معنای گسترده تری داشته، ابرهای خاکستری و فضاهای مه آلود دقیقا چیزی است که می تواند به شکل گیری جهان بینی من کمک کند.

با توجه به این که رشته تحصیلی شما پژوهش هنر است و سوابق تدریس قابل توجهی در این زمینه دارید، به نظر شما جای چه واحدهای درسی در رشته هنرهای تجسمی در دانشگاه خالیست و پیشنهاد می دهید به روز رسانی شود؟

به اعتقاد من سیستم آموزش هنر در مدارس و دانشگاه های ایران نیاز مبرمی به یک تحول و دگرگونی اساسی دارد. واحدهای درسی باید بر اساس تحولات هنر معاصر، ساختار حاکم بر آنها و الگوهای هنر ایرانی تعریف گردد. هنرجوی امروز باید بداند هنر با اقتصاد، تکنولوژی و علوم مختلف در آمیخته است. او باید با انواع مختلف تکنولوژی جدید، که روی شیوه های تولید و خلق اثر تاثیر گذاشته آشنا گردد. از سوی دیگر «مبانی نظری هنر» نیز وارد دنیای تازه ای شده، هنرجوی معاصر برای برقراری ارتباط با مخاطب جهانی، باید با این نوع مبانی نظری آشنا گردد. بنظرم سیستم آموزشی ما باید میان ساختار تکنیکی و مبانی تئوریک جدید توازن ایجاد نماید در واقع واحدهای درسی باید از دل این نوع همنشینی و توازن طراحی شود.

 

گفتگو: نرگس صاحب اختیاری